کیانا اون روزها(3)
ادامه روزهایی که گذشت رو با ما باشید با موضوع مکه رفتن بابابزرگ و عزیزجون با ما باشید... 23 فروردین بابابزرگ و عزیزجون عازم مکه بودند ما هم از چندروز قبل اونجا بودیم و عزیزجون قبل از سفر همه کارهاشو ردیف کرده بود حتی آش پشت پاش رو هم خودش پخت. تو روزهای که نبودند همش نگران حالشون بودیم آخه بابابزرگ یخورده کسالت داشت و هر روز باهاشون در تماس بودیم چندباری هم به خونه شون سر زدیم و به گلهای عزیزجون که خیلی دوسشون داره آب دادیم. خداروشکر صحیح و سالم و بدون تاخیر صبح روز یکشنبه سوم اردیبهشت ساعت 7 صبح هواپیماشون نشست و کیانا خانوم افتخار پذیرایی از مسافران خانه خدا روداشت. عزیزجون و باب...